scarpدیکشنری انگلیسی به فارسیدامن زدن، دیوار درونی خندق، سراشیبی خندق، بریدن، سراشیب کردن، عمودی بریدن
scareدیکشنری انگلیسی به فارسیترساندن، هیبت، خوف، رم، سهم، بیم، رمیدگی، رم دادن، چشم زهره گرفتن، گریزاندن، ترسیدن، هراس کردن
squareدیکشنری انگلیسی به فارسیمربع، میدان، مجذور، چهار گوش، توان دوم، محوطه، عرصه، چارگوش، مربع کردن، مجذور کردن، چهارگوش کردن، بتوان دوم بردن، وفق دادن، جور دراوردن، واریز کردن، مستقیما، جذر، برابر، گوشه دار، حسابی، منصف، منظم، راست حسینی
داغ رودپیچیmeander scar/ meander scarpواژههای مصوب فرهنگستاننشان هلالیشکل روی دیوارۀ یک دره که براثر حرکت جانبی پیچانرود به وجود آمده است