scoredدیکشنری انگلیسی به فارسیبه ثمر رساند، امتیاز گرفتن، حساب کردن، بحساب آوردن، تحقیر کردن، ثبت کردن، پوان اورد ن، علامت گذاردن، پرداختن، با چوب خط حساب کردن
scouredدیکشنری انگلیسی به فارسیپخته شده، صیقلی کردن، جستجو کردن، شستن، زدودن، صابون زدن، تطهیر کردن، پرداخت کردن، تکاپو کردن