secondدیکشنری انگلیسی به فارسیدومین، ثانوی، ثانی، ثانیه، لحظه، دوم شدن، تایید کردن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، دوم، دومی، مجدد
واخوردهدیکشنری فارسی به انگلیسیbankrupt, beaten, dross, execrable, outcast, second-rate, shoddy, warmed-over
دست دومدیکشنری فارسی به انگلیسیfringe, second, second best, second-class, second-rate, secondary, secondhand, used