شیدوشلغتنامه دهخداشیدوش . (اِخ )پسر گودرز و برادر گیو. (از برهان ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). نام پسر گودرز، یکی از پهلوانان ایرانی . (از فهرست ولف ). پسر گودرز کشواد. (مجمل التواریخ و القصص ص 315) (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 70</spa
سپیدپوشلغتنامه دهخداسپیدپوش . [ س َ/ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه ٔ سپید پوشد: سپید پوشان ؛ سپید جامگان . مبیضه . پیروان ابن مقنع : وامروز نیستند پشیمان ز فعل بدفعل بد از پدر بتو مانده ست منتسب چون بشنوی که مکه گرفته ست فاطمی <b
seducesدیکشنری انگلیسی به فارسیگمراه می کند، از راه بدر کردن، اغوا کردن، گمراه کردن، مفتون کردن، فریفتن
seducedدیکشنری انگلیسی به فارسیاغوا کننده، از راه بدر کردن، اغوا کردن، گمراه کردن، مفتون کردن، فریفتن
اغوا کردندیکشنری فارسی به انگلیسیallure, catch, inveigle, lure, mislead, seduce, solicit, suborn, tempt, entice
گمراه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbeguile, corrupt, inveigle, lie, misguide, misinform, mislead, pervert, seduce, solicit, tempt, vitiate
seducesدیکشنری انگلیسی به فارسیگمراه می کند، از راه بدر کردن، اغوا کردن، گمراه کردن، مفتون کردن، فریفتن
seducedدیکشنری انگلیسی به فارسیاغوا کننده، از راه بدر کردن، اغوا کردن، گمراه کردن، مفتون کردن، فریفتن