shoreدیکشنری انگلیسی به فارسیساحل، کرانه، کنار دریا، لب، ترساندن، بساحل رفتن، فرود امدن، پیاده شدن در ساحل
soreدیکشنری انگلیسی به فارسیدرد دارد، زخم، جراحت، جای زخم، ریش، دلریش کننده، مجروح کردن، دردناک، مجروح، دشوار، مبرم، خشن
shoreدیکشنری انگلیسی به فارسیساحل، کرانه، کنار دریا، لب، ترساندن، بساحل رفتن، فرود امدن، پیاده شدن در ساحل