shrivesدیکشنری انگلیسی به فارسیسقوط می کند، اعتراف گرفتن، توبه دادن و بخشیدن، گناهان خود را اعتراف کردن
servesدیکشنری انگلیسی به فارسیخدمت، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، خدمت انجام دادن، بکار رفتن، بدرد خوردن، توپ را زدن، خوراک دادن
شهرآشوبدیکشنری فارسی به انگلیسیfemme fatale, devilish, mischief, mischief-maker, mischievous, shrewish