shrinksدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش می یابد، پزشک دیوانگان، کوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن