signدیکشنری انگلیسی به فارسیامضا کردن، نشانه، علامت، امضاء، نشان، تابلو، رمز، اعلان، ژست، علم، صورت، ایت، نشان گذاشتن، اثر، امضاء کردن، اشاره کردن، پاراف کردن
signدیکشنری انگلیسی به فارسیامضا کردن، نشانه، علامت، امضاء، نشان، تابلو، رمز، اعلان، ژست، علم، صورت، ایت، نشان گذاشتن، اثر، امضاء کردن، اشاره کردن، پاراف کردن
نشانه 2signواژههای مصوب فرهنگستان[پزشکی] مشخصۀ عینی بیماری [زبانشناسی] در زبانشناسی سوسوری، واحدی متشکل از دال یا صورت و مدلول یا معنا