سلشلغتنامه دهخداسلش . [ س َ ل ِ ] (ص ) به لغت زند و پازند به معنی بد باشد که در مقابل نیک است و به این معنی بعد از حرف ثانی یای خطی هم آمده است که سلیش باشد. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به سلیش شود.
سلیشلغتنامه دهخداسلیش . [ س َ ] (ص ) بلغت ژند و پاژند به معنی بد و زبون باشد که نقیض خوب و نیک است . (برهان ) (آنندراج ). بد و زبون . ضد خوب . (ناظم الاطباء).
گسلشلغتنامه دهخداگسلش . [گ ُ س ِ / س َ ل ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گسیختن . (از سه یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به گسیختن شود.