squeezeدیکشنری انگلیسی به فارسیفشار دادن، فشار، فشردن، چلاندن، دوشیدن، له کردن، اب میوه گرفتن، بزور جا دادن، زور اوردن، چپاندن
نابسندهدیکشنری فارسی به انگلیسیdeficient, inadequate, insufficient, meager, scant, scanty, second-class, sketchy, slim, stingy, tenuous