skewدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، انحراف، کجی، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، تحریف کردن، منحرف، مورب، اریب، اریبی، نامتوازن
یک وریدیکشنری فارسی به انگلیسیawry, askew, aslant, crabwise, crisscross, crooked, edgeways, lateral, lopsided, oblique, sideways, skew, skew-whiff, slant, upset, wry