skidدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکید، ترمز ماشین، تخته پل، تير حائل، تیر پایه، غلتگاه، راهشکست، مسیر سقوط، سریدن، لغزیدن، ترمز کردن، سرانیدن
برونسُرشskidواژههای مصوب فرهنگستانسُر خوردن هواگَرد به سمت بیرون دایرۀ گردش، در حین دور زدن در هنگام پرواز
بارسُرهcargo skidواژههای مصوب فرهنگستانسکویی چوبی که بین اسکله و کشتی گذاشته میشود و از آن برای سُراندن و کشیدن بار استفاده میشود