جلاگرلغتنامه دهخداجلاگر. [ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) صحاف و جلد ساز. || صیقل گر و زداینده ٔ زنگ آینه . || مهره گر و اتوگر. (ناظم الاطباء).
جلایرلغتنامه دهخداجلایر. [ ج َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔبخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 22هزارگزی خاوری اهر و 8500 گزی جاده ٔ شوسه ٔ اهر - خیاو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span class
جلایرلغتنامه دهخداجلایر. [ ج َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک . واقع در 22هزارگزی شمال خاور طرخوران و شش هزارگزی بند ساوه . این ده در دامنه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 232 تن . آب
جلایرلغتنامه دهخداجلایر. [ ج َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان کزاز سفلی بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 34هزارگزی شمال باختر آستانه و شش هزارگزی راه مالرو عمومی به همدان . این ده در دامنه قرار گرفته و دارای هوایی سردسیری است . سکنه ٔ آن <span class="hl" dir=
جلایرلغتنامه دهخداجلایر. [ ج َ ی ِ ] (اِخ ) شاعری است ایرانی و در عهد شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان حسین بایقرای تیموری میزیسته است . پدرش از مستخدمین دربار یادگار محمد میرزا بود ولی خود بشغل پدر رغبت نکرد و طریق زهد و عرفان پیمود. در شعر طبعی موزون داشت و با امیدی شاعر تهرانی مشاجره و مناظره ٔ
کشندهدیکشنری فارسی به انگلیسیcide _, deadly, deathly, killing, extractor, fatal, fateful, mortal, pestilent, pestilential, puller, slayer, stretcher, terminal, tripper