slickدیکشنری انگلیسی به فارسینرمی، سطح صیقلی، سطح صاف، نرم و صاف کردن، یک دست کردن، صاف، جذاب، نرم، لیز، ماهر، مطلق، یک دست
لکۀ شناورslickواژههای مصوب فرهنگستانلایهای از روغن یا نفت یا فاضلاب یا سایر آلایندهها که بر سطح تودههای آب شناور میشود