برفابهslushواژههای مصوب فرهنگستانیخ یا برف بر روی زمین که براثر باران یا هوای گرم یا به روشهای شیمیایی به آمیزهای آبکی تبدیل شده باشد
یخزنی برفابهslush icingواژههای مصوب فرهنگستانانباشت یخ و آب بر روی سطوح هواگرد درحالعبور از درون برف تر و قطرات مایع در دمای نزدیک صفر درجه
ریختهگری پوستهایslush casting, rim castingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ریختهگری که در آن فلز مذاب را در قالب فلزی میریزند و، پس از تشکیل پوسته، مذاب باقیمانده از قالب بیرون ریخته میشود
slushدیکشنری انگلیسی به فارسیشیرین، لجن، دوغاب، گل نرم، گل وشل، برفاب، برف ابکی، با دوغاب پر کردن، با چلپ و چلوپ شستن
slouchدیکشنری انگلیسی به فارسیلگد زدن، خمیدگی، تنبل، ادم بی دست و پا، ادم بی کاره وبی کفایت، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن، اویختن، پوست انداختن
slushدیکشنری انگلیسی به فارسیشیرین، لجن، دوغاب، گل نرم، گل وشل، برفاب، برف ابکی، با دوغاب پر کردن، با چلپ و چلوپ شستن
برفابهslushواژههای مصوب فرهنگستانیخ یا برف بر روی زمین که براثر باران یا هوای گرم یا به روشهای شیمیایی به آمیزهای آبکی تبدیل شده باشد
slushدیکشنری انگلیسی به فارسیشیرین، لجن، دوغاب، گل نرم، گل وشل، برفاب، برف ابکی، با دوغاب پر کردن، با چلپ و چلوپ شستن
برفابهslushواژههای مصوب فرهنگستانیخ یا برف بر روی زمین که براثر باران یا هوای گرم یا به روشهای شیمیایی به آمیزهای آبکی تبدیل شده باشد