snugدیکشنری انگلیسی به فارسیمسطح، بطور دنج قرار گرفتن، غنودن، باندازه، امن و امان، گرم و نرم، دنج، راحت، اماده و مجهز، راحت واسوده، اسوده
جنوکلغتنامه دهخداجنوک . [ ] (اِخ ) از مزارع فشارود قاینات ، قدیم النسق و بلاسکنه است . (مرآت البلدان ج 4 ص 272).
زنوکلغتنامه دهخدازنوک . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گل فریز است که در بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).