سویستلغتنامه دهخداسویست . [ س َ ] (اِ) به معنی سَویس که آگاه نبودن و غفلت است . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). رجوع به سویس شود.
سیویستلغتنامه دهخداسیویست . [ س َی ْ ] (اِ) ناآگاهی و ناآگاه بودن و به عربی غفلت خوانند. (برهان ). غفلت . عدم آگاهی . تغاقل . بی خبری . (ناظم الاطباء). رجوع به سویست و سویس شود.
شوپستلغتنامه دهخداشوپست .[ پ َ ] (اِ) شوبست . افسون و سحر. || علاج و چاره . شوبست . (ناظم الاطباء). رجوع به شوبست شود.
شویستلغتنامه دهخداشویست . [ ش َ ] (اِ) پراکندگی و پریشانی . (برهان ). پراکندگی . (جهانگیری ) (رشیدی ).و بعضی شوبست خوانده اند و بعضی شونست بمعنی افسون وعلاج گفته اند. تصحیفش معلوم نیست . (از انجمن آرا).
disassociateدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، جدا کردن، مجزا کردن، همکاری نکردن، از همکاری دست کشیدن