شومزلغتنامه دهخداشومز. [ م ِ ] (اِ) مخفف شومیز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زمین که بجهت زراعت کردن آماده و مستعد ساخته باشند. (برهان )(آنندراج ). شومیز. (رشیدی ). و رجوع به شومیز شود.
شومیتلغتنامه دهخداشومیت . [ می ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) (از: شوم + یت مصدری ) نحوست . (ناظم الاطباء). رجوع به شوم و شومی شود.