spanدیکشنری انگلیسی به فارسیطول، گستردگی، محدوده، پوشش، وجب، ظرفیت، اندازه، مدت معین، یک وجب، فاصله معین، وجب کردن، اندازه گرفتن، پل بستن، تاق بستن
spanglesدیکشنری انگلیسی به فارسیحباب ها، پولک، درخشش، پولک وسنگهای بدلی زینت لباس، هر چیز زرق و برقدار، با پولک مزین کردن
spanglesدیکشنری انگلیسی به فارسیحباب ها، پولک، درخشش، پولک وسنگهای بدلی زینت لباس، هر چیز زرق و برقدار، با پولک مزین کردن