spongedدیکشنری انگلیسی به فارسیاسفنجی، جذب کردن، انگل شدن، طفیلی کردن یاشدن، با اسفنج پاک کردن یا تر کردن
spongeدیکشنری انگلیسی به فارسیاسفنج، انگل، طفیلی، ابر حمام، جذب کردن، انگل شدن، طفیلی کردن یاشدن، با اسفنج پاک کردن یا تر کردن
spongiestدیکشنری انگلیسی به فارسیدودکش، اسفنجی، نرم و متخلخل، خلل وفرج دار، منفذ دار، شبیه اسفنج، نرم