speedدیکشنری انگلیسی به فارسیسرعت، شتاب، تندی، حالت، میزان شتاب، کامیابی، درجه تندی، وضع، سرعت گرفتن، کامیاب بودن، باسرعت راندن، شانس خوب داشتن
espiedدیکشنری انگلیسی به فارسیespied، جاسوس بودن، جاسوسی کردن، بازرسی کردن، تشخیص دادن، دیده بانی کردن