spreadsدیکشنری انگلیسی به فارسیگسترش می یابد، گسترش، شیوع، وسعت، گسترش یافتن، پخش کردن، منتشر شدن، گستردن، پهن شدن، پهن کردن، منتشر کردن، فرش کردن، بصط و توسعه یافتن
پریدیکشنری فارسی به انگلیسیamplitude, fairy, fay, fullness, hobgoblin, nymph, pixie, pixy, plenitude, plumy, repletion, satiety, spirit, sprite