spotدیکشنری انگلیسی به فارسینقطه، لکه، محل، مکان، لحظه، خال، موقعیت، موضع، لک، زمان مختصر، کشف کردن، بجا آوردن، با خال تزئین کردن، در نظر گرفتن، لکه دار کردن یا شدن
spoutsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسپادانا، دهانه، لوله، فواره، شیر آب، ناودان، فوران، جوش، فواره زدن اب، فواره زدن، جهش کردن، پریدن، فوران کردن
spiteدیکشنری انگلیسی به فارسیببخشید، بغض، کینه، لج، بدخواهی، غرض، کینه ورزیدن، برسرلج اوردن، خشمگین کردن
اختلاف تفسیری مرزdefinitional boundary disputeواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف در تفسیر معاهده یا قرارداد مربوط به توافقات مرزی
اختلاف سرزمینیterritorial disputeواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف میان دو یا چند کشور بر سر حق مالیکیت در یک محدودۀ سرزمینی مشخص متـ . مناقشۀ ارضی
اختلاف مالکیتی مرزallocational boundary disputeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلاف مرزی بر سر تملک منابع طبیعی واقع در منطقۀ مرزی
اختلاف مدیریتی مرزoperational boundary disputeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلاف مرزی به دلیل عدم توافق بر سر مدیریت مرز