ستوللغتنامه دهخداستول . [ س ُ] (اِ) گندم خام که هنوز در خوشه باشد. (آنندراج ). ستل . (ناظم الاطباء). || خرد کردن . نرم کردن . له کردن . || برشته کردن . (استینگاس ).
بندآمدنstallواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن پمپ اسپرسوساز قادر به تولید فشار کافی برای عبور دادن آب از سابة قهوه نیست و در نتیجه عصارهگیری مختل میشود
forestallدیکشنری انگلیسی به فارسیجلوگیری کنید، کمین، کمینگاه، پیش گویی کردن، پیش افتادن، پیش دستی کردن بر، پیش جستن بر، سبقت جستن