succeedدیکشنری انگلیسی به فارسیموفق باش، موفق شدن، کامیاب شدن، نتیجه بخشیدن، بدنبال آمدن، بطور توالی قرار گرفتن
شوکتلغتنامه دهخداشوکت . [ ش َ / شُو ک َ ] (ازع ، اِ) شوکة. قوت . (غیاث اللغات ). شدت بأس . شدت هیبت . (یادداشت مؤلف ). هیبت . (غیاث اللغات ). قدرت و قوت . (ناظم الاطباء) : قباد شوکت دفع عرب نداشت با ایشان صلح کرد. (فارسنامه ٔ ابن الب
شوکتلغتنامه دهخداشوکت . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) محمدابراهیم . گویند با کبر سن به ارتکاب جمیع مناهی مایل بود چنانکه در مرتبه ٔ دوم که به هند رفت و با پسری اراده ٔ صحبت داشت در دست او کشته شد. (آتشکده ٔ آذر ص 184).
suggestsدیکشنری انگلیسی به فارسیحاکی از، پیشنهاد کردن، اشاره کردن بر، بفکر خطور دادن، اظهار کردن، تلقین کردن
شوکتفرهنگ فارسی عمید۱. قوه و قدرت.۲. جاه؛ مرتبه.۳. بزرگواری.۴. فر و شکوه.۵. (اسم) [قدیمی] سلاح و تیزی آن.۶. (اسم) [قدیمی] تیزی هرچیز.
جانشین شدندیکشنری فارسی به انگلیسیdouble, commute, displace, replace, substitute, succeed, supersede, supplant