systemدیکشنری انگلیسی به فارسیسیستم، نظام، دستگاه، منظومه، روش، نظم، سلسله، اسلوب، ترتیب، رشته، جهاز، همست، همستاد، قاعده رویه، سبک
systemدیکشنری انگلیسی به فارسیسیستم، نظام، دستگاه، منظومه، روش، نظم، سلسله، اسلوب، ترتیب، رشته، جهاز، همست، همستاد، قاعده رویه، سبک
نظامsystemواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از عناصر مرتبط یا وابسته که در کنار هم یک کلیّت واحد را تشکیل میدهند و کارکردی خاص را محقق میکنند