تبتکلغتنامه دهخداتبتک . [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
تبتیکلغتنامه دهخداتبتیک . [ ت َ ] (ع مص ) بسیار بریدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . (زوزنی ). || گوش بریدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بتک آذان الانعام ؛ قطعها، شُدِّد لکثرة. (اقرب الموارد).
تبثیقلغتنامه دهخداتبثیق . [ ت َ ] (ع مص ) پاره کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). درانیدن کناره ٔ نهر. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
تبطشلغتنامه دهخداتبطش . [ ت َ ب َطْ طُ ] (ع مص ) تبطشت الرکاب باحمالها؛ مانده گردیدند تا اینکه جنبیدن نتوانند. (منتهی الارب ). مانده گردیدند شترسواران تا اینکه جنبیدن نتوانستند. (ناظم الاطباء).