تاروالغتنامه دهخداتاروا. [ رَ ] (اِخ ) موضعی در ناحیه ٔ «یوتیا» که بردیای دروغی اهل آن جا بود: «... مردی بود نامش «وَهیَزْدات َ» از اهل محلی که موسوم به «تاروا» و در ناحیه ٔ «یوتیا»است . این مرد در دفعه ٔ دوم بر من در پارس یاغی شد وبمردم گفت من «بردی » پسر کوروشم . بعد آن قسمت مردم که در قصر ب
سرکشدیکشنری فارسی به انگلیسیdisobedient, fractious, froward, gamy, grim, insubordinate, intractable, rambunctious, rebel, recalcitrant, rumbustious, tearaway, turbulent, unbowed, ungovernable, unruly, untamed, wanton, wayward, wild