tiltدیکشنری انگلیسی به فارسیشیب، کجی، تمایل، پرتاب، مسابقه نیزه سواری، برخورد، شتاب، سرازیری، زد و خورد، شمشیربازی سواره در قرون وسطی، کج کردن کج شدن، کج کردن، کج شدن، در اهتزاز بودن، در نوسان بودن، شیب داشتن، یک وری بودن، یک ور شدن
تل تللغتنامه دهخداتل تل . [ ت ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زاویهنمای سکانrudder angle indicator, rudder telltale, helm indicatorواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای مکانیکی یا الکتریکی در ایستگاه سکانش که نشاندهندۀ زاویه بین سکان و خط مازۀ (keel line) شناور است