temporalدیکشنری انگلیسی به فارسیموقتی، زمانی، دنیوی، غیر روحانی، عرفی، جسمانی، وابسته به گیجگاه، شقیقهای، زودگذرفانی
temporalityدیکشنری انگلیسی به فارسیموقتی بودن، بیدوامی، عرفیت، دارایی دینوی، درامد روحانیون، زود گذری، جسمانیت