تلگیرلغتنامه دهخداتلگیر.[ ت ُ ] (نف مرکب ) در تداول عامه آنکه علاج خلاشمه کندو غالباً این کار زنان را باشد. زنی که لپه و نخود و مانند آن که در خیشوم شیرخواری ماند بیرون کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تل گرفتن شود.
تیلرفرهنگ فارسی معین(لِ) [ انگ . ] (اِ.) تراکتور کوچکی که راننده به دنبال آن می رود و آن را هدایت می کند و از آن برای انجام کارهای سبک در مزارع استفاده می شود.
تیلارلغتنامه دهخداتیلار.(ع اِ) ابزاری که کتاب را برای بهم پیوستن و دوختن و صحافی کردن بر آن قرار دهند. (از دزی ج 1 ص 156).