textureدیکشنری انگلیسی به فارسیبافت، شالوده، بافته، تار و پود، بافندگی، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن
texturesدیکشنری انگلیسی به فارسیبافت، شالوده، بافته، تار و پود، بافندگی، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن
texturesدیکشنری انگلیسی به فارسیبافت، شالوده، بافته، تار و پود، بافندگی، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن
بافت دانهای بیگانهریختxenomorphic-granular texture, allotriomorphic-granular textureواژههای مصوب فرهنگستانبافت آذرین ویدایی (phaneritic texture) که بخش اعظم آن از دانههای هماندازۀ بیوجه تشکیل شده است
بافت دانهای خودریختidiomorphic-granular texture, automorphic-granular textureواژههای مصوب فرهنگستانبافت آذرین ویدایی (phaneritic texture) که بخش اعظم آن از دانههای هماندازۀ خوشوجه تشکیل شده است
بافت دانهای نیمهخودریختhypidiomorphic-granular texture, hypautomorphic-granular textureواژههای مصوب فرهنگستانبافت آذرین ویدایی (phaneritic texture) که بخش اعظم آن از دانههای هماندازۀ نیمهخوشوجه تشکیل شده است
texturesدیکشنری انگلیسی به فارسیبافت، شالوده، بافته، تار و پود، بافندگی، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن
بافت برابردانهequigranular textureواژههای مصوب فرهنگستانبافتی که اندازۀ دانههای آن تقریباً برابر است
بافت انباشتیcumulate textureواژههای مصوب فرهنگستانانباشتهای از دانههای خودشکل یا نیمهخودشکل همراه با کانیهای دیگر در یک سنگ
بافت بازماندهrelict textureواژههای مصوب فرهنگستانبافت اولیۀ ذخایر معدنی که پس از جانشینی کامل یا جزئی باقی مانده است