توپ توپلغتنامه دهخداتوپ توپ . (ق مرکب ) بمعنی فوج فوج یعنی بسیار. (غیاث اللغات ). || بسته بسته ،چون : توپ توپ پارچه . توپ توپ سنجاق . توپ توپ سوزن ؛ بمعنی فراوان پارچه و سنجاق و سوزن . رجوع به توپ شود.
گنجشک توئی توئی گویلغتنامه دهخداگنجشک توئی توئی گوی . [ گ ُ ج ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری است که آن را در هند طوطی خوانند. (آنندراج ) : آن شهباز منم منم گوی توئی وین گنجشک توئی توئی گوی منم .مسیح کاشی (از آنندراج ).
توپ و توپ بندیلغتنامه دهخداتوپ و توپ بندی . [ پ ُ ب َ ](حامص مرکب ) بمباران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).