تفاءلغتنامه دهخداتفاء. [ ت َ ف َءْ ] (ع مص ) سخت خشمگین شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
ثفاءلغتنامه دهخداثفاء. [ ث ُف ْ فا ] (ع اِ) به لغت عبرانی اسم خردل سفید و حرف بابلی است . رشاد. حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان خرد. سپندان خوش . سپندان سپید. پاسپندان گنده . تخم تره تیزک است و استرخای جمیع اعضاء را نافع است . (برهان قاطع).
ثفیلغتنامه دهخداثفی . [ ث َف ْی ْ ] (ع مص ) پیروی کردن کسی را. || ثفی قدر؛ بر دیگ پایه نهادن دیگ را. || سه زن کردن مرد. || ثفی قوم ؛ دفع کردن و راندن آنان را. (ذیل اقرب الموارد).