لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . || لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده ٔ از چیزی فشرده . ثجیر. جرم : گر هوا و نار را سفلی کندتیرگی و دردی و ثفلی کند. <p c