tiltدیکشنری انگلیسی به فارسیشیب، کجی، تمایل، پرتاب، مسابقه نیزه سواری، برخورد، شتاب، سرازیری، زد و خورد، شمشیربازی سواره در قرون وسطی، کج کردن کج شدن، کج کردن، کج شدن، در اهتزاز بودن، در نوسان بودن، شیب داشتن، یک وری بودن، یک ور شدن
tiltدیکشنری انگلیسی به فارسیشیب، کجی، تمایل، پرتاب، مسابقه نیزه سواری، برخورد، شتاب، سرازیری، زد و خورد، شمشیربازی سواره در قرون وسطی، کج کردن کج شدن، کج کردن، کج شدن، در اهتزاز بودن، در نوسان بودن، شیب داشتن، یک وری بودن، یک ور شدن