آموزشگرtrainerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که به آموزش مهارتهای لازم برای شغل یا فعالیت خاصی میپردازد
trainedدیکشنری انگلیسی به فارسیآموزش دیده، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزیدن، فرهیختن، نشانه رفتن
اسکیوارهelliptical trainer, cross-trainer, x-trainerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه ثابت تمرینی که با آن پلهنوردی یا پیادهروی یا هر دو را بدون فشار بیشازحد به مفاصل شبیهسازی میکنند متـ . اسکی فضایی
سمتبانtrainer 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از کارکنان درجهدار رستۀ توپخانۀ دریایی که حرکت افقی لولۀ توپ را حول محور خود واپایش میکند
دستگاه آموزش پروازflight trainerواژههای مصوب فرهنگستانهر افزارۀ آموزشی که شرایط مشخصی از پرواز را شبیهسازی میکند