tranceدیکشنری انگلیسی به فارسیترنس، نشئه، بیهوشی، از خود بیخودی، مسحور کردن یاشدن، با چالاکی حرکت کردن
trancesدیکشنری انگلیسی به فارسیترانس، نشئه، بیهوشی، از خود بیخودی، مسحور کردن یاشدن، با چالاکی حرکت کردن
بهتدیکشنری فارسی به انگلیسیamazement, astonishmeht, bewilderment, confusion, consternation, mystification, perplexity, stupefaction, stupor, trance
trancesدیکشنری انگلیسی به فارسیترانس، نشئه، بیهوشی، از خود بیخودی، مسحور کردن یاشدن، با چالاکی حرکت کردن
entranceدیکشنری انگلیسی به فارسیورود، مدخل، ورودیه، اجازه ورود، درون رفت، حق ورود، دروازهءدخول، درب مدخل، اغاز مدهوش کردن، از خود بیخود کردن، زیاد شیفته کردن، در بیهوشی یا غش انداختن