transmuteدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال، تبدیل کردن، کیمیاگری کردن، تغییر هیئت دادن، تغییر شکل دادن، قلب ماهیت کردن
transmutedدیکشنری انگلیسی به فارسیتبدیل شده است، تبدیل کردن، کیمیاگری کردن، تغییر هیئت دادن، تغییر شکل دادن، قلب ماهیت کردن
فرستنده 2transmitterواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که دادههای مخابراتی را تولید میکند و در مسیرهای انتقال قرار میدهد