travellerدیکشنری انگلیسی به فارسیمسافر، سیاح، رهنورد، سیار، پی سپار رهنورد، پی سپار، سالک، سایر، عابر، غریب
سوارهرو 2traveled wayواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از راه که برای حرکت وسایل نقلیه در نظر گرفته میشود بهاستثنای شانهها
سوارهروِ عبوریthrough traveled wayواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از راه که برای حرکت وسایل نقلیه در نظر گرفته میشود بهاستثنای شانهها و خطوط کمکی