trekدیکشنری انگلیسی به فارسیگشت و گذار، سفر، کوچ مسافرت باگاری، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن
سهگُلهhat trickواژههای مصوب فرهنگستاندر فوتبال، به ثمر رسیدن سه گل یا بیشتر از یک بازیکن در یک بازی
واحد سهچرخtrike unitواژههای مصوب فرهنگستانشاسی سهچرخی همراه با موتور و صندلی که بدنۀ اصلی و ارابۀ فرود هواگردهای فراسبک یا فوقِسبک را تشکیل میدهد متـ . سهچرخ trike1
ترق ترقلغتنامه دهخداترق ترق . [ ت ِ رِ ت ِ رِ ] (اِ صوت ) حکایت آواز تیر سقف آنگاه که شروع به شکستن کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حکایت آواز برخورد دو چیز عموماً.