trollyدیکشنری انگلیسی به فارسیدستگیره، چرخ دستی مامور تنظیف، گاری بارکش، اتومبیل بارکش کوتاه، واگن برقی، با واگن برقی حمل کردن
trolleyدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخ دستی، واگن برقی، چرخ دستی مامور تنظیف، گاری بارکش، اتومبیل بارکش کوتاه، با واگن برقی حمل کردن
trolleysدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخ دستی، واگن برقی، چرخ دستی مامور تنظیف، گاری بارکش، اتومبیل بارکش کوتاه، با واگن برقی حمل کردن
دستگاه فرماندهی اصلیmaster controllerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه فرماندهی چراغ راهنمایی اصلی در سامانة هماهنگشده که دستگاههای فرماندهی دیگر تقاطعها تحت نظارت آن هستند متـ . دفا