تُنِ حجمیmeasurement tonne, measurement tonواژههای مصوب فرهنگستانواحدی که معادل چهل پای مکعب است و از آن برای بارهای حجمی استفاده میشود
tuneدیکشنری انگلیسی به فارسیاهنگ، لحن، نغمه، نوا، اواز، رنگ، خنیا، اهنگ صدا، لحن تلفظ، کوک کردن، وفق دادن، میزان کردن، ساز زدن
tuneدیکشنری انگلیسی به فارسیاهنگ، لحن، نغمه، نوا، اواز، رنگ، خنیا، اهنگ صدا، لحن تلفظ، کوک کردن، وفق دادن، میزان کردن، ساز زدن
importuneدیکشنری انگلیسی به فارسیواردات، مصرانه خواستن، اصرار کردن به، عاجز کردن، سماجت کردن، ابرام کردن، عذاب دادن