سرعت تپهتقسیمhumping speedواژههای مصوب فرهنگستانسرعت عملیات تنظیم و تقسیم واگنها در تپۀ تقسیم که برحسب تعداد واگن در واحد زمان یا طول قطار در واحد زمان محاسبه میشود
impingدیکشنری انگلیسی به فارسیimping، قلمه زدن، پیوند زدن، افزودن، تکه دادن، مجهز کردن، ازار دادن، طولانی کردن
mumpingدیکشنری انگلیسی به فارسیmumping، خاموش وعبوس نشستن، ترشرو بودن، زیر لب گفتن، فریب دادن، گدایی کردن