undoدیکشنری انگلیسی به فارسیلغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن، واچیدن، خراب کردن، بیابرو کردن، باز کردن
واگَردundoواژههای مصوب فرهنگستانیکی از گزینههای نوار گزینه که باعث خنثی شدنِ آخرین فرمانِ اجراشده میشود
پرستوی دریایی دمچلچلهای حقیقیSterna hirundo hirundoواژههای مصوب فرهنگستانزیرگونهای از کاکائیان و راستۀ سلیمسانان با جثۀ کوچک و کلاهک سیاه