فلوئورلغتنامه دهخدافلوئور. [ فْلو / ف ُ ئُرْ ] (فرانسوی ، اِ) گازی است زردرنگ (19 = F) که بوسیله ٔ مواسان و دوار بصورت مایع درآمده است و بعداً آن را در ئیدرژن مایع بصورت جامد درآورده اند. وزن م
فیلوارلغتنامه دهخدافیلوار. [ فیل ْ ] (ص مرکب ) پیلوار. (فرهنگ فارسی معین ). مانند فیل . به کردار پیل : چون بوم بام چشم به ابرو برد به خشم وز کینه گشته پرّه ٔ بینیش فیلوار.سوزنی .
فیلوارلغتنامه دهخدافیلوار. [فیل ْ ] (اِ مرکب ) پیلوار. (فرهنگ فارسی معین ). پیلبار. فیلبار. باری که فیل آن را حمل کند : عنصری از خسرو غازی شه زابل به شعرفیلوار زر گرفت و دیبه و اسب و ستام . سوزنی .- فیلوارافکن </span
بیلوارلغتنامه دهخدابیلوار. [ بیل ْ ] (اِخ ) دهستان بخش حومه ٔ شهرستان کرمانشاه و 28000 تن سکنه دارد. (از دائرة المعارف فارسی ).