verifiedدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید شده، مقابله کردن، بازبینی کردن، رسیدگی کردن، تحقیق کردن، ممیزی کردن، محقق کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن
نرمافزار درستیسنجیشدهverified softwareواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری که مرحلۀ درستیسنجی را گذرانده است
نرمافزار درستیسنجیشدهverified softwareواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری که مرحلۀ درستیسنجی را گذرانده است