walkدیکشنری انگلیسی به فارسیراه رفتن، خیابان، پیاده رو، سیر، تفریح، راهرو، راهروی، گردش پیاده، گردشگاه، گام زدن، پیادهرفتن، گردش کردن، تفرج کردن، سیر کردن
مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
walkدیکشنری انگلیسی به فارسیراه رفتن، خیابان، پیاده رو، سیر، تفریح، راهرو، راهروی، گردش پیاده، گردشگاه، گام زدن، پیادهرفتن، گردش کردن، تفرج کردن، سیر کردن
walkدیکشنری انگلیسی به فارسیراه رفتن، خیابان، پیاده رو، سیر، تفریح، راهرو، راهروی، گردش پیاده، گردشگاه، گام زدن، پیادهرفتن، گردش کردن، تفرج کردن، سیر کردن