wastingدیکشنری انگلیسی به فارسیاتلاف، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، از بین رفتن، سیاه کردن، ضعیف شدن، بی نیرو و قوت کردن
حرکت جِرمیmass wastingواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن خردهسنگها و مواد خاکی و حرکت آنها به سمت فروشیب براثر نیروی گرانش که ممکن است جابهجایی کند باشد، مانند خزش و جابهجایی تند، مانند سنگریزش
wastingدیکشنری انگلیسی به فارسیاتلاف، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، از بین رفتن، سیاه کردن، ضعیف شدن، بی نیرو و قوت کردن
حرکت جِرمیmass wastingواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن خردهسنگها و مواد خاکی و حرکت آنها به سمت فروشیب براثر نیروی گرانش که ممکن است جابهجایی کند باشد، مانند خزش و جابهجایی تند، مانند سنگریزش
wastingدیکشنری انگلیسی به فارسیاتلاف، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، از بین رفتن، سیاه کردن، ضعیف شدن، بی نیرو و قوت کردن