wearدیکشنری انگلیسی به فارسیپوشیدن، پوشاک، پوشاندن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن، دوام کردن
wear outدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین میرود، کهنه و فرسوده شدن، فرسوده کردن، فرسودن، کاملا خسته کردن، از پا دراوردن و مطیع کردن
رفتگی یکشانهshoulder wear-one side, mechanical wear, one side wearواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتگی ناشی از نامیزانی جلوبندی یا فرسودگی قطعات یا عوامل دیگر که به رفتگی یکطرفه در قسمت شانه منجر میشود
wearدیکشنری انگلیسی به فارسیپوشیدن، پوشاک، پوشاندن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن، دوام کردن
رفتگیwearواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن ذرات سطحی اجسام از بدنۀ اصلی براثر برخورد ذرات جامد یا مواد دیگر با آنها
wearدیکشنری انگلیسی به فارسیپوشیدن، پوشاک، پوشاندن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن، دوام کردن